انجام پایان نامه و پروپوزال و شبیه سازی مقالات
انجام پایان نامه و پروپوزال و شبیه سازی مقالات

انجام پایان نامه و پروپوزال و شبیه سازی مقالات

معما؛ قاتل را پیدا کنید

معما:

پنج نفر داریم که یکی از آنها چند روز پیش یک نفر دیگر را - از میان همین پنج نفر - کشته است. نام این پنج نفر آیدین، کسری، حسن، رضا و فرهاد است.

آنچه درباره این افراد می‌دانیم:

۱. آیدین با یکی از همین پنج نفر که بی‌گناه است، دیروز در مسابقه ماراتن شرکت کرده و دوم شده است.

۲. کسری قبل از آن که به شهر بیاید، می‌خواست در روستای محل تولد و بزرگ شدنش کشاورز شود.

۳. حسن کارش نصب و راه‌اندازی سیستم‌های کامپیوتری است و امروز کامپیوتر جدید رضا را نصب کرده است.

۴. قاتل چند روز پیش یک پایش را در عمل جراحی از دست داده است.

۵. رضا برای اولین بار شش ماه پیش فرهاد را ملاقات کرد.

۶. فرهاد از زمان قتل در اتاق خودش در انزوا بوده است.

۷. قاتل برادر فرهاد است. آنها با هم در اصفهان بزرگ شده‌اند.

چه کسی قاتل است؟

پاسخ در ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

معما؛ چه کسی دروغ می‌گوید؟

معما:

لیلا می‌گوید مریم دروغ‌گو است.

مریم می‌گوید گلنوش دروغ‌گو است.

گلنوش می‌گوید مریم و لیلا هر دو دروغ‌گو هستند.

با فرض این که هرکدام از این سه نفر یا همیشه راست می‌گویند یا همیشه دروغ، چه کسی واقعا راستش را می‌گوید؟

پاسخ در ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

معما؛ خانواده را از رودخانه رد کنید

 

یک پدرو مادر و دو فرزندشان می‌خواهند از رودخانه عبور کنند. قایقی کنار رودخانه هست که تنها می‌تواند وزن یک بزرگسال یا دو کودک را تحمل کند.

این خانواده چهارنفره چطور می‌توانند با کم‌ترین تعداد رفت و آمد با قایق، همگی به آن سوی رودخانه برسند.‌

پاسخ در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

معما؛ یک لیتر شیر بدون ریختن یک قطره

 

معما:

یک شیرفروش دو پارچ خالی دارد: یکی به ظرفیت سه لیتر و دیگری به ظرفیت پنج لیتر.

چطور بدون هدر دادن حتی یک قطره شیر و با استفاده از این دو پارچ، یک لیتر شیر را اندازه بگیرد؟

 پاسخ در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

معما؛ کلاه شما چه رنگی است

شما، نیما و کاوه به اشتباه زندانی شده‌اید. سه‌تایی در یک صف ایستاده‌اید و روبرو را نگاه می‌کنید. شما جلوی صف هستید، پشتتان نیما و پشت او کاوه ایستاده است.

زندانبان سه کلاه سیاه و دو کلاه سفید دارد. او بدون ترتیب خاصی سر هر کدام از شما یک کلاه می‌گذارد. هیچ کدام نمی‌دانید که ‌کلاهتان چه رنگی است. کاوه که ته صف ایستاده می‌تواند کلاه نیما و شما را ببیند. نیما کلاه شما را می‌بیند و شما هم از همه جا بی‌خبر. زندانبان می‌گوید "اگر یکی از شما بتواند رنگ کلاه خودش را به درستی بگوید همه آزاد می‌شوید." او اول از کاوه می‌خواهد که جواب بدهد. کاوه می‌گوید: "من نمی‌دانم کلاهم چه رنگی است و هیچ راهی هم برای این که مطمئن شوم ندارم." زندانبان این بار از نیما می‌پرسد. نیما هم همان جواب کاوه را می‌دهد. یعنی نمی‌تواند با آن چه که می‌بیند و می‌داند به طور قطع و یقین رنگ کلاه خودش را تشخیص دهد.

نوبت به شما می‌رسد. سرنوشت همه زندانی‌ها به پاسخ شما بستگی دارد. با آنچه تا الان شنیده‌اید و با فرض این که کاوه و نیما راستش را گفته‌اند و هر دو هم آدم‌های منطقی و باهوشی هستند، می‌توانید رنگ کلاهتان را تشخیص دهید؟

پاسخ در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...